مادر شهید- آمنه یخکشی- می گوید: پسر خوب و با خدا با ایمان بود. مرتب، منظم و با محبت بود. صادق، شجاع امانت دار و معاشرتی بود.
محمد صالح یخکشی از بستگان شهید می گوید:
او که عاشق و شیفته جنگ و جهاد بود منتظر فرصتی بود که به جبهه برود همین که اولین بار به منطقه عملیاتی جنوب کشور اعزام شد بعد از مدتی مجروح شد و با افتخار برگشت. هم شیمیایی و هم از ناحیه دست و پا مجروح شده بود. وقتی به روستای یخکش آمد آرام و قرار نداشت شبی نبود که در پایگاه نباشد و آن شب را صبح نکرده باشد. چون در آن زمان در روستای یخکش ستاد 07 حضور داشت هرچه اصرار کردیم و گفتیم محمد تو تازه از جبهه برگشتی دست و پایت مجروح و شیمیایی شده باید استراحت کنی اما او با لحنی آرام و متین و از ته قلبش می گفت: چرا شما اینقدر اصرار می کنید که به منزل بروم شما این را باید بدانید که <<بسیج منزل من و امام خمینی پدرم هست>> من باید در خانه خودم بمانم و از او حراست و نگهداری کنم این نشانه عشق به بسیج و علاقه به امام او بوده است که او را لحظه ای از این دو غافل نکرد تا اینکه دوباره عشق به میدان نبرد حق علیه باطل او را به صحنه های نبرد کشاند تا به آرزوی دیرینه خود که همان لقا الله بود شتافت و به حق مستحق چنین پاداش بزرگ خداوند بود.