نام پدر : اسماعیل
تاریخ تولد :1346/01/08
تاریخ شهادت : 1363/04/22
محل شهادت : پیرانشهر

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید حسن یحیی زاده گنجی*

 

بسمه تعالی

 اینجانب حسن یحیی زاده گنجی فرزند اسماعیل متولد 1346 روستایی پایین گنج افروز که با شناختی که به مسائلی اسلامی و قوانین و موقعیت کنونی دارم وصیت نامه‌ام را که از سه بخش تشکیل می‌شود شروع می‌کنم. آرزویم این است که پس از مطلع شدن تا آنجا که امکان دارد بنده را ببخشید تا بلکه با آمرزیدن شما و شفاعت‌الله و ائمه اطهار گناهان‌مان آمرزیده شود و در جمع یاران حسین بن علی (ع) قرار بگیرم. و لا تقولو لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون.

و کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند کشته نگوئید بلکه آنان زنده اند ولی شما درک نمی‌کنید (قرآن مجید)

والذین علی صلواتهم یحافظون اولئک هم الوارثون الذین الفردوس هم فیها خالدون و لقد خلقنا الانسان من ... . و آنانکه بر نماز‌های خویش مواظبت کنند، آنانند که ارث برند بهشت را، ایشان در آن جاودانان و همانا آفریدیم انسان را از چکیده‌ای از گل. (قرآن کریم)

خدایا! به خاطر تو و اسلام تو به هر کجای دنیا برای مبارزه سفر خواهم کرد. خدایا! به خاطر رسیدن به تو، عشق به تو از همه چیز خود حتی از جان خود گذشته و سراسیمه به سوی تو می‌آیم. امیدوارم که قبول فرمائی زیرا که حسن بجز گناه چیز دیگری در کوله خود ندارد. حمد و سپاس خدائی را که لیاقت داد تا بار دیگر لباس شهادت و پاسداری از اسلام را به تن پوشیده و با همین لباس به جبهه حق علیه باطل حضور یابیم و حمد و سپاس خدایی را که توفیق عبادت و خدمت به الله و امت حزب الله و اسلام عزیز را به من عنایت فرمود و حمد و سپاس خدایی را که توفیق سعادت ادامه دادن راه شهدایی چون حسین ابن علی علیه السلام و شهید مدنی و شهید دستغیب و مظلوم بهشتی‌ها و خلاصه راه شهدای محله‌مان را به این حقیر عنایت فرمود و دنباله وصیت نامه‌ام، اول سلام بر یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف) و سلام بر نائب بر حقش روح الله  ابر مرد تاریخ و بت شکن قرن و سازش‌ناپذیر زمان.سوم سلام برپدر و مادر دلسوز و زحمت کش و برادران خواهران صبور و همیشه در صحنه. اگر جسد مرا ببینند روش حسین ابن علی(ع) و فاطمه زهرا و حضرت زینب را در پیش می گیرند. به ویؤه مادرو خواهر دلسوزم که آرزو دارم صبری همچون زینب داشته باشند و درس اخلاق و مبارزه به خواهران جامعه بدهند و خلاصه سلام بر شما امت شهیدپرور که با ایثارگری های معنوی و اقتصادی و جسمی و با در پیش گرفتن راه ائمه اطهار و گوش فرا دادن به فرامین ولایت فقیه اسلام را زنده و قوانین آن را در جامعه رونق می دهید. اما بعد خواستم عرض کنم چنان چه سعادت شهادت توفیقم شد خوشحال و خندان و شادمان باشید و شما ای خانواده محترم اگر جسدم را احیاناً به وطن نیاوردند زیاد ناراحت نباشید و یاد آن خانواده‌های عزیز باشید که عزیزان‌شان را هنوز به وطن‌شان نیاوردند و پودر شدند و رفتند و اگر توفیق آوردن جسد به محلمان حاصل شد به شماها توصیه می‌کنم که در تشیع جنازه‌ام گریه و زاری نکنید و مثل همه خوشحال و شادمان باشید. چرا که هر چند می‌دانم که پرپر شدن گل‌ها برای باغبان رنجور است ولی اگر باغبان بداند با پرپر شدن گل ها، گل تازه از گلدان روییده می‌شود باغبان چندین برابر خوشحتال می‌شود. لذا با ریختن خون شهدا پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان برافراشته می‌شود و دین اسلام زنده و پاینده می‌شود در نتیجه از همه شماها تقاضا می‌کنم صبر و تقوا را پیشه خود سازید تا ان‌شاالله در عالم ابدیت هم خانواده شویم. از طرفی با خوشحال شدن شماها علاوه بر اینکه تودهنی به منافقان داخلی و خارجی و از خدا بی‌خبر زده می‌شود بلکه پوز مستکبران جهان را به خاک می‌مالید. در ضمن سعی شود کارها برای خدا صورت گیرد چرا که به فرموده امام امت کار برای خدا دلسردی ندارد و هرچند مسئولیت خدمت به الله پیدا کردن فحش و ناسزا و تهمت دارد همانند مظلوم بهشتی‌ها و شهید چمران ها. البته تمام وقت را در اختیار مردم قرار دهید بلکه آنچه در توان دارید برای رضای خدا به جامعه و مردم خدمت کنید. لا یکلف الله نفسا الا وسعها لها فاکسبت و علیها ...

 هرچه در توان دارید و وسع‌تان می‌رسد خدمت کنید. سفارش دیگرم به عنوان برادر یا فرزند کوچک شما این است که هیچ وقت برای مال دنیا وارث و اموال، مرافعه و دعوا نکنید و سعی شود وقت عبادت و حمد و ستایش را بری مادیات نگذارید و تا آنجا که توان دارید در نماز جمعه‌ها و دعای کمیل و دعای توسل شرکت فرمایید چرا که با دعاهای شماها بوده و هست و خواهد بود که رزمندگان این همه موفقیت و پیروزی را بدست آوردند. مطلب دیگر اینکه تهمت و غیبت و حرف ناسزا به برادران وخواهران دینی خود نزنید و نکنید و عوض آن درود بر محمد (ص) وآلش و پیر جماران بفرستید تا شماها را در همه کارها یاری و رهبری فرمایند. به مید پیروزی لشکریان اسلام بر کفر به فرماندهی مهدی موعود آقا امام زمان چند دعا می‌کنم و شما را بخدای عزوجل می‌سپارم و از همه شماها التماس دعا دارم.

پروردگارا! چنانچه لایق شهادتم آن‌را نصیب‌مان بفرما . الها به رزمندگان اسلام قوت و توانایی عنایت فرما. پوزه ابر قدرت‌ها را بخاک بمالند. معبودا به همه خدتمتگزاران واقعی اسلام سلامتی کافی و دشمنان‌شان را که در هر لباس و مقامی که هستند هدایت اگر قابل هدایت نیستند قلع و قم‌شان بفرما. ایزدا به رهبری کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران طول عمر با عزت و با معرفت تا انقلاب آقا امام زمان بفرما.

 خداوندا! تا ما را نیامرزیدی از این دنیا نمیران و ظهور فرج آقا امام زمان را تعجیل بگردان و به همه خانواده‌های شهدا؛ اسرا و جانبازان صبر و استقامت عنایت بفرما.

 آنکس که ترا شناخت جان را چه کند / فرزند و عیال و خانمان را چه کند

 دیوانه کنی هردو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند.

والسلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

والسلام حسن یحیی زاده گنجی به تاریخ 14/4/1363

 

 


زندگی نامه

شهید حسن يحيي­زاده گنجي

فرزند: اسماعيل

هشتم فروردين 1346 بود. زن و مردهايي كه در روستاي پايين­ گنج­افروز براي بازديد به خانه همديگر مي­رفتند، از خانه­ي اسماعيل صداي گريه كودكي را شنيدند. كودكي كه همان روز در آن­ خانه پر از مهر و صفا ديده به جهان گشود و خانه را با قدم خود بهاري كرده بود. چون هم زمان با تولد امام حسن عسگري متولد شد، نامش را حسن گذاشتند. پدرش اسماعيل، كشاورز بود و از لحاظ وضع اقتصادي ضعيف، امّا با اين حال تمام تلاش خود را مي­كرد تا امكانات مدرسه فرزندانش را فراهم كند.

حسن دوره ابتدايي را در دبستان دولتي پايين گنج­افروز گذراند و راهنمايي را با موفقيت در مدرسه هدايت به پايان رساند. او هر وقت از مدرسه برمي­گشت، پس از انجام تكاليفش نزد برادرش مي­رفت و در مغازه كمك حالش مي­شد. او كه زمان انقلاب سنّ كمي داشت و تنها 11 بهار از عمرش مي­گذشت، پس از انقلاب با شروع جنگ تحميلي وقتي حرف­هاي امام را از تلويزيون مي­شنيد، مي­گفت: بايد بروم از كشورم دفاع كنم. هر چه پدر و مادر مي­گفتند فعلاً درس­ات را بخوان، زود است، زير بار نمي­رفت. سوم راهنمايي بود كه با گذراندن دوره آموزشي به جبهه اعزام شد. حسن تواضع و فروتني خاصي داشت. سعي مي­كرد با همه برخورد خوبي داشته باشد. در برابر مشكلات صبور بود و به نظم و انضباط، وفاي به عهد اهميت ويژه­اي مي­داد. مي­گفت: كسي كه وفاي به عهد نداشته باشد، دين­دار نيست. حق­النّاس از مسائلي بود كه حسن به آن تأكيد مي­كرد.

برادرش مي­گويد:‌

«كوچك­تر كه بود فكر مي­كرد مشكلي نيست اگر از درخت يك نفر آلوچه بكند، بخورد. بزرگ­تر كه شد و درك عميق­تري نسبت به اسلام و حق­النّاس پيدا كرد، به منزل تك­ تك افرادي كه از درخت آن­ها آلوچه يا گردو كند، رفت و از آن­ها حلاليت گرفت.»

حسن از 12/10/62 تا 21/4/63 به عنوان معاون گروهان از مرزهاي كشورش دفاع كرد و در جبهه حضور داشت.

مادرش مي­گويد:‌

«در آخرين اعزامش گفت: مادر! من دوست دارم قبل از رفتن كدو خورشت و كدو كوكو بخورم. من هم سريع رفتم سر باغ، كدو كندم و برايش خورشت درست كردم. داخل خورشت تخم­مرغ ريختم. ناراحت شد و گفت: چرا داخل خورشت تخم­مرغ ريختي؟ با تعجب گفتم: مگر اشكالي دارد؟ گفت: اسراف نكنيد. رزمنده­ها در جبهه نان خشك هم ندارند بخورند. همين خورشت كافي بود.»

حسن در آخرين اعزامش به تاريخ 22/4/62 در پيرانشهر اروميه، بر اثر اصابت گلوله به بدن و خونريزي مغزي به ديدار معبودش شتافت. پيكر مطهرش را 27/4/62 در گلزار شهداي پايين گنج­افروز به خاك سپردند.