خواهر شهید ـ صدیقه ـ می گوید : محمدرضا از همان ابتدا میل زیادی برای رفتن به جبهه و جنگیدن داشت و هر وقت خبر شهادت کسی را می شنید به تشییع شهدا می رفت.
به خاطر سن کمش نمی توانست به جبهه برود خیلی ناراحت بود تا این که سال سوم دبیرستان بالاخره به جبهه رفت . همیشه می گفت: بعد از جبهه می توانم درس بخوانم ولی اگر جنگ تمام شود و من نروم احساس گناه می کنم .
بسیار متواضع، فروتن، روحیه بسیار بالا در برابر مشکلات، امانتدار ، با حجب و حیا ، با وقار و با متانت ، اهل کمک کردن به دیگران ، با صداقت حتی در سخت ترین شرایط ، پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات و فرائض دینی بود . برای آموزش دوره جبهه به مرزن آباد رفته بود ماه مبارک رمضان بود برای اینکه روزه اش را بگیرد آموزش را رها کرد و در ماه رمضان روزه اش را گرفت و بعد ایام ماه رمضان دوباره برگشت .
پدر شهید می گوید : او از همان کودکی عاشق امام و جبهه بود ، مخالف گروه های سیاسی و ضد انقلاب بود . روزی به او پول دادند که او شعار دهد بر خلاف انقلاب او هم پول را گرفت و می گفت: مرگ بر طرفداران بنی صدر.