نام پدر : رمضان علی
تاریخ تولد :1351/05/17
تاریخ شهادت : 1391/09/22
محل شهادت : بغداد

وصیت نامه

*وصیت‌نامه شهید حمیدرضا آقابراری*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اینجانب حمیدرضا آقا براری فرزند رمضانعلی آقا براری در صحت و سلامتی در تاریخ 15/11/88 این وصیت‌نامه را می‌نویسم اول بعد از اینکه به علتی فوت نمودم اموال و دارایی خود را چنین تقسیم می‌کنم نیمی از اموالم را به همسرم و نیمی دیگر آن را به فرزندم تقدیم می‌کنم و یک پلاک زمین به مساحت 220 متر واقع در پیلم کوتی جنب دانشگاه علم و صنعت بهشهر آن‌ را هم به دخترم هدیه می‌کنم  یک سوم حقوق خود را به فرزندم و ما بقی که دو سوم می‌شود را به همسرم تقدیم می‌کند و در ضمن به آنها سفارش می‌کنم که نماز و روزه مرا بدهند و تمامی قسط هایی که دارم را تسویه کنند و به شما همسر و دخترم سفارش می‌کنم که با مردم خوش‌ برخورد و خوش رو باشید و همیشه به فقرا و مستمندان کمک کنید حتی به اندازه یک قرص نان و خدا را از یاد نبرید و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و از نظام جمهوری اسلامی ایران تا آخرین نفس که در بدن دارید دفاع کنید و اگر عمری باقی ماند و زنده بودید در ماه صفر آن نذری که داشتید را ادا کنید و من دیگر عرضی ندارم و این وصیت‌نامه را در ساعت یک بامداد  88/11/15  به پایان می‌رسانم.

                                                                                            والسلام و علیکم و رحمه‌الله و برکاته         

                                                                                                          حمیدرضا آقا براری 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید حميدرضا آقابراري*

 

نام پدر: رمضان­علي

وقتي مرداد1351 به هفدهمين روز رسید، پسري در «بهشهر» و در کاشانه «رمضان‌علی و نرجس» به دنيا آمدکه نامش را«حميدرضا» نهادند. برايش از ثبت احوال بهشهر شناسنامه گرفتند تا نامش به عنوان يك ايراني علوي­تبار كه قرار بود بعدها سرباز امام خميني شود، در ليست مجاهدان في‌سبيل­الله ثبت و ماندگار گردد.

پدرش كارمند تأمين اجتماعي بود و مادرش، خانه‌دار.

حميدرضا در سايه­پرمهر پدر و مادر، روزهاي كودكي­اش را گذراند.

او از همان روزها به فراگيري احكام ديني علاقه­ خاصي داشت.از این‌رو آشنايي با قرآن و معارف الهي، از وی مردي ساخت كه بعدها همه­ رفتارش براي رضايت خداوند بود.

حمیدرضا پس از پايان دوره ابتدائي تا سوّم راهنمايي ادامه تحصيل داد.

خواهرش درباره خلق‌وخوی حمیدرضا مي­گويد: «امانت­دار و صادق بود. به حقوق ديگران توجه نموده، سعي مي­كرد حقّ كسي را ضايع نكند. هميشه مي­گفت: خداوند از حق خودش مي­گذرد، امّا از حق­النّاس نمي­گذرد.»

به گفته خانواده، «نمازش را اوّل وقت مي­خواند. پس از نماز، قرآن را با صداي بلندي تلاوت مي­كرد. به اهل بيت ارادت خاصي داشت. در ايّام عزاداري امام‌حسين، در منزل حليم­پزي داشت؛ و براي تولد امام‌رضا نیز، جشن باشكوهي مي­گرفت.»

پس از پيروزي انقلاب به فرمان امام خميني مبني بر تأسيس نهادهاي انقلابي، او نیز به عضويت بسيج محل درآمد و در این راستا، به فعالیت‌هایش ادامه داد.

سال­هاي 65، 66 جنگ به اوج خود رسيده بود. لذا عشق آزادي وطن، تار و پود وجودش را تكان داده، نتوانست بنشيند و تنها نظاره­گر جان­فشاني­هاي دوستانش باشد. پس به شوق مبارزه با دشمن، به جبهه­ رفت. سال 66 داوطلبانه تقاضاي اعزام به جبهه كرد.

در 67/3/4 در پاتك عراق،از ناحیه  قلب آسیب دید و  نتوانست خودش را به عقب بكشاند؛ از این‌رو با همان وضعیت به اسارت درآمد و در بیمارستان سامرا تحت مداوا قرار گرفت.

حميدرضا در تاريخ 69/6/9 ازبند اسارت رها شد و به خاك وطن بازگشت.

اما سرانجام، او در91/9/22 هنگامی که به همراه همسرش «گوهر صادقی»براي زيارت حرم امام حسين(ع) راهي كربلا شده بود، طی یک حادثه تروريستي در آن‌جا به شهادت رسيد؛ و 23 روز بعد نیز در «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.

«نسیبه» تنها یادگار این شهید عزیز است.