نام پدر : میر هادی
تاریخ تولد :1335/07/12
تاریخ شهادت : 1361/08/16
محل شهادت : موسیان

زندگی نامه

شهيد «ميرقربان هادي‌زاده ميانگله»

نام پدر: ميرهادي

با تولدش در سال 1335، زندگي «ميرهادي و ثريا» را غرق در شادماني كرد.

كودكانه‌هاي «ميرقربان» در دامان طبيعت زيباي «ميانگله» طي شد.

او بعد از اتمام دوران ابتدائي و راهنمائی، به دبيرستان «ششم بهمن» بهشهر راه يافت. اگرچه، سال آخر مقطع متوسطه را در ساري گذراند.

برادرش «زين‌العابدين»، از ويژگي‌هاي رفتاري او، با اين عبارات ياد مي‌كند: «همواره ما را به راستگويي توصيه مي‌كرد. چون اين خصوصيت در وجودش بود و نسبت به همه صداقت داشت، از ما مي‌خواست كه به شيوه او رفتار كنيم.»

«سيدمحمد» نيز، از برادرش اين‌گونه مي‌گويد: «نسبت به رعايت حق‌الناس بسيار خوب عمل مي‌كرد و تلاشش اين بود كه نگذارد ذره‌اي از حقوق ديگران پايمال شود. علاوه بر آن، هميشه حامي پايين‌دستان بود.»

زمزمه‌هاي انقلاب كه در كوچه و خيابان شهر پيچيد، این مبارز بابصیرت نيز، با انقلابيون همگام شد و جهت مبارزه با حكومت ستمشاهي، به‌پا خاست. او از عوامل ايجاد راهپيمائي در نكا، و تحت تعقيب رژيم طاغوت بود. سپس با آغاز تحرکات منافقین، در درگیری‌های ساری حضور فعال داشت.

 «سيدمحمد» در ادامه از فعاليت‌هاي انقلابي او، این‌گونه بیان می‌کند: «در دوران انقلاب، همراه دوستانش براي شركت در تظاهرات، به ساري و بهشهر مي‌رفت و خود را به اجتماع مردم مي‌رساند، تا انجام‌وظيفه كند. او همچنين، طي درگيري‌هاي دانشگاه تهران در زمان شهيد بهشتي و وزارت بني‌صدر، همراه جوانان محل، راهي تهران شد.»

ميرقربان در سال 1359، بعد از عضويت در سپاه نكا، راهي پاوه شد و به گروه دکتر چمران پيوست. سپس، به سپاه بندرتركمن انتقال یافت و در درگیری‌های گنبد شرکت کرد. مدتی بعد نیز، از این ارگان، راهی منطقه سرپل‌ذهاب شد.

اين پاسدار متعهد، از 13/3/59 13 الي 2/6/6113، عهده‌دار سمت جانشين اطلاعات ـ تحقيقات سپاه نكا بود.

او معتقد بود زماني كه به كشور و دين و ناموس تجاوز شد، بايد تا آخرين قطره خون پايداري كرد و در مقابل دشمن ايستاد.

برادرش محمد بیان می‌دارد: «سه ماه قبل از آغاز عملیات محرم در جبهه بود. در این مدت، به همه نیروها مرخصی بین‌دوره‌ای دادند؛ ولی او از این مرخصی استفاده نکرد. چون حس می‌کرد که  آمدنش موجب می‌شود محبت زن و فرزند مانع حضورش در جبهه و عملیات شود.» 

سرانجام، میر قربان در 15/8/61، طي عمليات محرم در منطقه «موسيان»، با سمت فرماندهي گروهان گردان امام محمدباقر(ع)، جامه شهادت به تن كرد و با بدرقه اهالي شهر، در گلزار شهداي زادگاهش آرميد؛ جایي كه ميعادگاه همسرش «مرضيه نجات‌نعمت»، و تنها يادگارش «جابر» است.

يكي از هم‌رزمان میرقربان، نحوه شهادت او را این‌گونه روایت می‌کند: «میرقربان در عمليات محرم بود که با اصابت اولين گلوله به شكمش، به نيروهاي خود دستور داد كه به فكر من نباشيد و به سمت جلو پيشروي كنيد. اما بعد كه همرزمش برمي‌گردد ببيند كه او در چه حالي است، مي‌بيند گلوله ديگري به گردن او اصابت كرد و به شهادت رسيد.»


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید میرقربان هادی زاده*

                                      بسم ­الله الرحمن الرحيم

 وَلا تَقولوا لِمَنْ يَقتَلُ في سبيل­الله اَمواتا بَلْ اَحياءِ وَلكِن لا تَشعَرون. (قرآن كريم)

كسي كه در راه خدا كشته شد، مرده مپنداريد؛ بلكه او زنده و جاويد است وليكن شما اين حقيقت را درك نخواهيد كرد.

پدر و مادر و فرزند خوبم و همسر مهربان! از اين­كه به وظيفه شرعي­ام شما را تنها مي­گذارم، بنده را مي­بخشيد. دلم مي­خواست كه هميشه با شما باشم امّا ديدن حق برايم باارزش­تر است. برادران و خواهران حزب­الله! اكنون كه اين وصيت­نامه را براي­تان مي­نويسم قرار است همين شب­ها حمله نهايي شروع شود و شايد خداي بزرگ بر من رحمي كند و به آرزوي ديرينه خود برسم و شهادت را در بغل بگيرم. هرچند لياقت شهادت را ندارم تا بتوانم خون ناقابل خود را تقديم اسلام و انقلاب بكنم. انقلابي كه به رهبري حسين زمانه، خميني كبير جان گرفته و روز به روز در حال رشد است زيرا قرآن حامي ماست و امام عصر، ناجي انسان­ها.

اين را به كليه برادران و خواهران حزب­الله متذكر مي­شوم كه دل شما براي بنده نسوزد فقط و فقط براي اسلام بسوزد. گوش به فرمان ابرمرد قرن، عزيزمان بدهيد و از روحانيت مبارز چون آيت­الله منتظري و آيت­الله خامنه­اي و موسوي اردبيلي و هاشمي رفسنجاني و ... اين مردان خدا پشتيباني كنيد تا بتوانيم در آينده نزديك تمام مستضعفين جهان را نجات دهيم و همه مردم جهان در يك جامعه اسلامي كه بدون استعمار و استثمار است زندگي كنند و روزي مردم جهان مسلمان به حق خود برسند و پرچم اسلامي را بر جهان سايه گستر باشند. و اميدوارم كه مسئله جنگ با كفار و منفاقين فراموش نشود و برادران حزب­الله در اين دانشگاه شركت كنند كه دائماً درس مي­دهد.

و مقدار وامي كه از سپاه گرفته­ام، ماهايانه از حقوق­ام كم كنيد و به مبلغ صد تومان از روي حقوق­ام به حساب صد امام واريز كنيد. از فرزندم سيد جابر خوب نگهداري كنيد تا در آينده جاي پدرش را خالي نگذارد. پس از شهادت بنده را فراموش نكنيد. حداقل غروب هر پنج­شنبه بر سر قبرم بياييد تا دل­ها آرام بگيرد. و اگر جسدم را نياوردند، ناراحت نباشيد؛ چون هزاران شهيد گمنام در هواي داغ خوزستان در خون غلتيدند و اگر به معشوق­ام كه شهادت باشد، رسيدم، از شما برادران مي­خواهم كه مجالس ختم بنده خيلي ساده باشد و خرجي كه مي­خواهيد بكنيد به آوارگان جنگي بدهيد و در آخر پيروزي رزمندگان اسلام و سلامتي امام عزيز از يادتان نرود.

                                                                                                                 والسلام

                                                                                              خداحافظ. ميرقربان هادي­زاده

                                                                                                      مورخ 13/8/1361

خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي(عج) خميني را نگهدار.