* وصیت نامه شهید محمود هادی نژاد*
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون». (قرآن مجید)
مردم مپندارید آنانی که در راه خدا کشته میشوند مردهاند، بلکه آنان زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخوردند.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هردو جهان راچه کند
در مسلخ عشق جز نکو در نکشتند روباه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی زمردن نهراس مردار بود آنکه او را نکشند
من سخنم را به نام الله هستی بخش و روح الله آغاز میکنم. به نام کسی که هستی تمام موجودات در دست اوست. همانطور که شما همگی دوستان و آشنایان میدانید، پس از پیروزی انقلاب اسلامی کشور عزیزمان از هر سو مورد هجوم بیگانگان قرار گفت و دشمنان اسلام از هر سو برای نابودی اسلام آمده بودند از شرق و غرب و پاایادی داخلیشان از داخل کشور دست به توطئه زدند علیه اسلام. و من بنا بر وظیفه شرعی خود و به حکم رهبری آماده قیام علیه کافران شدم به همین دلیل بود که آماده حرکت به سوی غرب کشور شدم. از اول آمدن من به غرب کشور هدفی را که انتخاب کرده بود و شهید شدن در این راه را پر افتخار میدانستم و زمانی که خدمت من در غرب کشور شروع شده بود وقتی که روزها میگذشت عشق به الله در دلم بیشتر میشد و عشق به شهادت در دلم افزون میشد منظورم آن است که هرچه انسان به طرف خدا نزدیک میشود عشق به شهادت در دلش بیشتر میشود و روزی فرا میرسد که انسان به طرف خدا نزدیک، دیگر خود را نمیشناسد.
من سفارش دارم به دوستان و برادران خودم دست از پشتیبانی امام امت برنداشته و همیشه در هر کجایی که هستند پاسدار حقیقی اسلام و خون شهیدان باشند بخصوص همسرم، او باید راه مرا ادامه بدهد. پسرم احمد را سرباز امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پرورش دهد. وصیتی که به برادرانم دارم این است که پدر و مادرم را تنها نگذارند و از نبودن من ناراحت نباشید و همیشه پیش پدر و مادرم باشند تا پدر و مادرم از نبودن من ناراحت نباشند.
به خواهران خودم وصیت میکنم که همچون زینب سلام الله علیها صبر داشته باشند. از تمام دوستان و فامیلان و همسایگان، اگر از من ناراحت هستند و بدی دیدن به بزرگواری خودشان مرا ببخشند.
بار دیگر میگویم هدفی را که من انتخاب کردم آگاهانه بود . هدفم برافراشتن پرچم اسلام بود و قدمم فی سبیلهالله. در ضمن پدر بزرگوارم و مادر مهربانم! اگرچه من فرزند خوبی برای شما نبودم و به حرفهای شما گوش ندادم، اما پدرجان و مادر عزیزم! چه کنم من جنگیدن با دشمن خدا و پیامبرانش را بر خانه نشستن ترجیح میدهم. اگر من لیاقت شهادت را پیدا کردم مرا در آرامگاه کریمکلاه کنار قبر برادرانم همچون شهید احمدنژاد و طهماسبپور که مثل گل پر پر شدن در کنار آنان مرا دفن نمایید چون من خودم خیلی ناچیز هستم تا من از روح پر فتوح این شهیدان عزیز بهرهای برده باشم.
پدر و مادر عزیزم! برای من گریه نکنید برای من کمتر خرج کنید. مجلس مرا از نظر مادی پایین و از نظر معنوی باشکوه گردانید. قبل از اینکه مرا دفن نمایید لااقل یک ساعت مصیبت امام حسین علیه السلام بخوانید.
از همسر مهربانم میخواهم که برای من گریه نکند. البته من میدانم که همسرم برای من گریه نمیکند زیرا من افکار همسرم را از نظر معنوی میدانم و او خودش میداند که برای شهید نباید زیاد گریه و زاری کرد. او باید پدر و مادرم را دلداری دهد و اصلاً برایم ناراحت نباشد و افتخار کند از اینکه همسرش را در راه خدا از دست داد و همیشه خوشحال باشد.
از تمام جوانان حزبالله عاجزانه خواهش میکنم که هیچ وقت امام را تنها نگذارند.
وصیتی که به برادرم مهدی دارم این است که اگرچه برادرم تو هنوز به سن قانونی نرسیدهای، اما برادرم الآن نماز خودت را شروع کن که تا انشاالله وقتی بزرگ شدی عادت کنی.
از الآن نماز خواندن را شروع کن و هیچ وقت ترک نکن و از همسرم میخواهم او را یاد دهد.
پدر و مادرم! حتماً به بزرگواری خودتان مرا حلال کنید.
والسلام.
امام را دعا کنید. امام را تنها نگذارید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهمدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.
محمود هادی نژاد