*زندگی نامه شهید بیژن نیکوکار*
طلوع خورشید زندگانیاش در دومین روز تابستان 1340 در چالوس، گرمایی دیگر به زندگی «نوروزعلی» و «وَسّه» بخشید.
پدرش بازنشسته شهربانی و مادرش خانهدار بود. بیژن پس از پا گذاشتن به عرصه علم، در سال 1361 با اخذ مدرک دیپلم اتومکانیک، از دبیرستان «دکتر علی شریعتی» نوشهر فارغالتحصیل شد. پدرش در باب تربیت وی میگوید:
«از همان اوان کودکی با مذهب انسان ساز اسلام، به واسطه من و مادرش آشنا شد. شرکت در محافل و مجالس دینی نیز پرورش دهنده روح مذهبی وی بود.»
در بیان خصوصیات اخلاقی بیژن میتوان از تواضع، اهمیت به بیتالمال و احترام به والدین سخن گفت.
برادرش، حسین، نقل میکند: «یک روز پدرم مشغول لوله کشی ساختمان بود که بیژن با ماشین سپاه آمد. پدرم گفت: برو از بازار چند تا لوله بگیر. او ماشین سپاه را گوشهای پارک کرد و با ماشین پدرم پی گرفتن لوله ها رفت. وقتی برگشت، پدرم به او گفت: تو که ماشین داشتی، چرا با ماشین من رفتی؟! در جواب گفت: آن ماشین بیتالمال بود.»
بیژن با شروع انقلاب، همچون دیگر برادران حزب ا... نقش فعّالی در پخش اعلامیه، شعارنویسی و شرکت در تظاهرات داشت.
وی در کنار فعالیتهای انقلاب، همگام با تحصیل، از ورزش غافل نشد. او در رشته فوتبال کاپیتان تیم خودش بود و در این راه برای کسب عناوین مختلف قهرمانی، دست از تلاش بر نداشت.
در همین دوران بود که چون از اسم بیژن خوشش نمیآمد، نام مستعار «مسلم» را برای خود برگزید. وی بعد از اخذ مدرک دیپلم، خدمت سربازیاش را در سپاه به پایان رساند و اول خرداد سال 1362، به عضویت سپاه منطقه سه (مازندران، گیلان و گلستان) در آمد. نظر به شایستگیهایی که داشت در قسمت پذیرش این نهاد مشغول به کار شد تا با ریزبینیاش، برادران متعهد و مسوول را به عضویت این نهاد مقدس در آورد.
نوروزعلی نیکوکار، پدر وی از عشق وافرش به حضور در جبهه این طور روایت میکند:
«خدمات شبانه روزیاش در این راه، او را اقناع نکرد. سرانجام با پافشاریهای مکرّر موفق به جلب نظر مسوولین، جهت اعزام به جبهههای حق علیه باطل شد و در واحد اطلاعات ـ عملیات لشکر ویژه 25 کربلا به انجام وظیفه پرداخت.»
بیژن در فاصلهی کوتاهی که به مرخصی آمده بود، هجده فروردین سال 1365، با «صدیقه خدابنده» پیمان ازدواج بست و مراسم عقدش را در نهایت سادگی در روز مبعث حضرت رسول (ص) برگزار و چند روز بعد به جبهه عزیمت کرد.
این پهلوان مازندرانی در آخرین اعزاماش به مشهد مقدس رفت و از آن جا رهسپار جبههی مهران شد. او که گویی در حرم شاه خراسان عهدی دیگر بسته بود و دل در گرو معشوق دیگری داشت، در 14 تیر سال 1365، در عملیات کربلای یک به وصال آن معبود ازلی و ابدی شتافت. بوستان شهدای «یوسف رضا»ی چالوس، اینک سالهاست که با حضور پیکر شهید بیژن نیکوکار در آنجا، فخر میفروشد.
نقل این خاطره از پدر شهید نیز شنیدنی است: «مسلم (بیژن) جزو نیروهای عملیاتی بود. لباس آنها شبیه لباس عراقی ها. به همین خاطر پس از شهادت او، هم رزمانش به تصور اینکه او یک عراقی است، دفناش کردند. در همین حین سردار شهید حاج حسین بصیر که دنبالش میگشت به این چند رزمنده برخورد کرد. از آنها پرسید که در این مسیر رزمندهای با لباس عراقی ندیدید؟ آنها هم گفتند که شخصی با این مشخصات را دفن کردند. آن جا را به حاج حسین نشان دادند. حاجی وقتی خاک را کنار زد، او را شناخت. و اینگونه خداوند خواست او از غربت در آید و به آغوش خانواده برگردد.»