نام پدر : احمد
تاریخ تولد :1345/06/25
تاریخ شهادت : 1367/03/04
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

شهيد محمود قاسمي خاچك

فرزند: احمد

در سال 1345، «صفورا و احمد» چشم به راه رسيدن سوّمين ثمره زندگي­شان بودند. نورسيده­اي با نام «محمود»، برخاسته از دامان پدر و مادري متديّن و زحمتكش در «نور».

محمود، كودكي بيش نبود كه قرآن را نزد مادرش آموخت و به آداب نماز روي آورد.

به دليل مهاجرت خانواده به نوشهر، محمود سال­هاي ابتدائي تحصيلي‌اش را در دبستان «فروردين» اين شهر گذراند. سپس با ورود به مدرسه راهنمائي «استقلال» در نوشهر، در پايه سوّم اين مقطع، به ترك تحصيل روي آورد.

مادر در باب خصوصيات اخلاقي پسرش این‌گونه می‌گوید: «اهل دستگيري از ديگران بود و در خانه نيز كمك­حال. علاوه بر آن، نسبت به من و پدرش احترام خاصّي قائل بود. او با ما خوش­رفتاري مي‌كرد.»

در روزهاي انقلاب، از سنّ و سال كمي برخوردار بود؛ امّا در راهپيمائي­ها و جلسات سياسي، حضور داشت.

او نخستين بار، و در شانزده سالگي، به عنوان بسيجي راهی جبهه شد.

در طول مدّت حضورش در مناطق نبرد نيز، يك‌بار در حلبچه، از پاي راست آسيب ديد و نزدیک به یک‌ماه در بيمارستان شيراز بستري شد.

 برادرش «حسن» می‌گوید: «از زمانی که عضو رسمی سپاه شد، رفتارش تغییر کرد. همیشه به عضویت خودش افتخار، و احساس مسئولیت می‌کرد. لباس [پاسداری] را مقدس می‌دانست. لذا در رفتار و کردارش دقت می‌کرد.»

او ادامه می‌دهد: «روزی با یک ضبط به خانه آمد. گفتیم: این را از کجا آوردی؟ گفت: در قرعه‌کشی سپاه، تلویزیون برنده شدم. دوستم ضبط برنده شد. من دیدم که او متاهل است و بیشتر به تلویزیون احتیاج دارد، برای همین آن را به او دادم و ضبط را گرفتم.»

و سرانجام، محمود در سال 1365، در منطقه شلمچه، به درجه والاي شهادت نائل گشت. سپس، با گذشت ده بهار از تقويم روزگار، به انتظار همسرش «معصومه حقيقي» پايان داد و در گوشه­اي از گلزار شهداي نوشهر آرام گرفت.

روایت «مهدی» نیز، درباره برادر شهیدش شنیدنی است: «بعد از شهادت برادر کوچکم «فرهاد»، تغییر رفتار محمود نمایان‌تر شد. او همیشه می‌گفت: باید بروم و تفنگ به زمین افتاده برادرم را بردارم. »


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید محمود قاسمی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«من المومنین رجال ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قصی نحبه ومنهم من ینتظر مابدلوا تبدیلا»

(برخی از مومنان بزرگی مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند پس برخی برآن عهد ایستادگی کردند و برخی به انتظار مقاومت کردن هستند و هیچ عهد خود را تغییر ندادند).

بنام خدای بخشنده، بنام خدای رحیم، بنام خدای کریم،  بنام خدای وهاب، سلام به امام زمان(عج)و نائب برحقش امام خمینی. سخن خود را بنام کسی شروع می کنم که مرا آفرید تا قدرت نفس کشیدن و حرف زدن و دست و پا داد تا عقل خویش را خود دریابم.

بنام خدا وصیت نامه ام را می نویسم:

به نام الله و یاری الله عازم جبهه حق علیه باطل هستم و قدم هایم را برای تقرب به الله می نهم امیدوارم هدفم مورد قبول بوده باشد و به خاطر عشقی که به الله دارم لباس رزم سپاهی را بر تن می پوشم پای در پوتین می گذارم و سلاح را در دست می گیرم و سینه دشمن را نشانه می کنم . البته این کار را برای احیای دینم اسلام که همانا دین حق است انجام می دهم و این در صورتی میسر است که خداوند تبارک و تعالی مرا یاری نماید تا توان برداشتن گامی در راه او داشته باشم و تمام وجودم را در اختیار بگذارم . من به جبهه می روم تا دستور رهبرم حق مستضعفین را از ظالمان تاریخ بگیرم.

تو ای مادرم! همان کسی که جوانی داری و من هم به عنوان این که جوانم و توانایی دارم به جبهه بروم تا دین خود را در برابر خون شهیدان و معلولین جامعه ادا کنم. من پیامی پرمحتواتر از نصایح و موضع امام جهان اسلام اصیل است ندارم و به آن هایی که می خواهند انسان بمانند توصیه می کنم به دنبال اسلام بروند.

بارخدایا! دوست دارم در راهت شهید شوم و بمیرم حتی بهشت را هم به من ندهی. خداوندا! خوش دارم گمنام باشم همچون سرورم و برادرم تا در هیاهوی پوچ مدفون نشوم. خدایا! دردمندم روحم از شدت درد می سوزد و قلبم می خروشد، احساسم شعله می کشد وتمام وجودم از شدت درد صیحه می زند زیرا در بستر مرگ آسایش بخش خسته شده ام دلشکسته ام و جز شهادت دیگر آرزویی ندارم احساس می کنم که این دنیا جای من نیست با همه وداع می کنم می خواهم با خدای خود تنها باشم خدایا به سوی تو می آیم.خدایا هرچه تو به بزرگیت مصلحت می دانی برایم مقدر فرما.

مادرو پدرم! آن وقتی که اگر جسدم را آوردند مبادا گریه کنید واگر همه اشک هایی از چشمانتان سرازیر شد بخاطر مظلوم بودن امام حسین(ع) که در صحنه کربلا بدون یار و یاور بود گریه نماید. درمجلس یاد بود من شیرینی نوش جان مردم نمایید تا فکر نکنند که شما جوانتان را بیهوده از دست داده اید، بلکه بدانند که شما صبرواستقامت در تمام مشکلات را در راه خدا از دل وجان می پذیرد. توکل به خدا کنید و ناراحتی درخود راه ندهید زیرا من راه پرفیض و خیری رفته ام.

بایستی شما برای این شکر خدا کنید و بر خدا توکل کنید در اینجا خواهشی عاجزانه از برداران و دوستان و آشنایان دارم. قبل از این که مرگ شما را دریابد و کاری از تو برنیاید به خویش بازگرد ببین چه توشه ای برای خودت یافتی، خود را در ترازوی عدل الهی ببینید.

وای برتو که تمام عمرمان را غرق در گناه و اشتباه بودیم. ببینیدکجایی و چکار می کنی.تا عمر است فرصت بازگشت می باشد و آن هایی که در غفلت به سر بردند ضرر کردند آن هایی که ایمان داشتند و عمل صالح انجام دادند به حق و به صبر مومنان سفارش نمودند به حق رسیدند.

تقوای خدا را پیشه کنید خود را از رذایل اخلاقی دور کنید و اطاعت امر خدا کنید و این رابدانید سعادت آخرت و زندگی جاوید که وعده خداوند قادر و متعال  است. شهادت بالاترین مرحله تکامل است و از خدای منان می خواهم که شهادت را نصیبم گرداند و به همه مشتاقان این فرصت را بدهد که ثواب شهید شدن را پیدا کنند.

(....)تقاضا از شما دارم که وقتی خبر  شهادتم به گوش شما رسید دورکعت نماز شکر بجا آورید، چون آرزوی دیرینه من بود و شکر خدا کنید که گناهکاری از بین شما هجرت کرد.

                                                                                                              فرزند حقیر شما    محمود قاسمی